دوستان قدیمی ...

۵ شنبه شب دو تا از بهترین دوستانم بهم زنگ زدم ... هر دوتاشون رو خیلی وقت بود  که ازشون خبر نداشتم .. یکی بعد از سه ماه و یکی دیگه بعد از یک ماه و نیم !!

خب دوستان خوب همیشه خوب بوده ولی نمی دونم چرا برای دیدن یکشون باید خیلی دندون روی جیگر بزارم چون کمی گرفتاره  و دلمون هم برای هم خیلی تنگ شده !!! داستانش طولانیه وی خب شاید یه روز نوشتم که چطوری من کم صبر برای یکی ( که اصلا فکر نمی کردم اینطور بشم )‌ ۲ سال صبر باید بکنم .. و اخرش هم میترسم از دستش بدم و دیگه نیاد ...

راستش من خیلی کم صبرم اصلا تحمل صبر کردن ندارم یه خبری که بهم میرسه حتما باید همون موقعه داشته باشم و الا  وا ویلا میشه

اما همین قضیه صبر من برای یکی ( که همون روزای که رفت این وبلاگ رو تاسیس کردم ) برای یه تمرین  خوبه و خیلی هم برام سخته ...

انتظار شروع کلاس حضوریام و نمایشگاه الکامپ و خیلی چیزای دیگه  همچنان برام سخته